ناخدای عشق
چرا!؟ اخر به کدامین گناه؟! چه کردم که حسرت فقط شد همدمم؟! از که پرسم سوالهایم!؟ خدا تو که دگر میشنوی! تو که دگر ستم ها را میبینی! تو را به خودت قسم میدهم که جوابش رو بده! خدا همه گویند که جوانی! ای کاش میشد که کمرتاخورده ام را ببینند! دیگر چه توقع از یک جوان پیر خدا؟! دلم را شکستند مثل سنگی که دل شیشه را شکست! فقط صدایش را خودم شنیدم وبس در درگه عشق کنم از تو شکایت گویم مراکشت دو چشمان سیاهت درهرنگهت مستی صدجام شراب است چشمان تو میخانه دلهای خراب است m:n
چنین بامهربانی خواندنت چیست؟! بدین بانامهربانی راندنت چیست؟! بپرس از این دل دیوانه من که ای بیچاره عاشق مانئنت چیست؟!!!! m:n
سرت را که بلند میکنی نگاهت سو به اسمان می ساید ومن این جا میان خاک نشسته ام افسوس. افسوس... ای کاش همیشه سر به زیر بودی. ای کاش....... m:n
دل بکن ازمنو عشقم بزار بزاردستامون جداشن سهم من شبای تاریک سهم تو فردای روشن مجبورم درکل بگم که به تو هیچ حسی ندارم آخه این دروغه اما دیگه چاره ی ندارم تو بدون تااخر عمر ازدلم نمیری هرگز نمی خواد که سخت بگیری خیلی ساده... خداحافظ...
m:n نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس m:n خورشید پشت ابرها پنهان گشت صدای غرش مهیبی اسمان را فرا گرفت قطره های باران مانند دانه های مروارید زمین را می پوشاندند باد،دست بردار نبود وباران را مشت مشت بر سروصورت رهگذران میزدومیخواست، بارانی های انها را به یغما ببرد رهگذری.... زیر لب این شعر را زمزمه میکد.......... بازباران... باترانه... m:n
\
کسي که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمي داري . اما کسي که تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند و اين رنج است
زندگي يعني اين.... m;n
دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى
گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى
شريعتي: دنيا را بد ساخته اند... کسي را که دوست داري ، تو را دوست نمي دارد.
Power By:
LoxBlog.Com |